یادداشت راهبردی؛ باید درباره‌ی «زمان ایرانی» تامل کنیم؛ چگونه هیچگاه «زمان» را جدی‌ نگرفته‌ایم؟(2)


ارسال شده در تاریخ :
یادداشت راهبردی؛ باید درباره‌ی «زمان ایرانی» تامل کنیم؛ چگونه هیچگاه «زمان» را جدی‌ نگرفته‌ایم؟(2)

به قلم جناب آقای محمدحسین قدمی؛ دانشجوی ارشد فرهنگ و ارتباطات


اصولاً زمان چیست؟ 
واقعیت زندگی همواره جاری و ساری است و ما انسان‌ها با زمان‌های خاص خود به آن معنا می‌بخشیم. این نکته به معنای ورود عجولانه به فرایند پاسخ‌دهی به پرسش‌های فلسفی‌ای از این دست نیست که آیا زمان در حقیقت بخشی از ساختار ذهنی ماست و یا مربوط به واقع و جهان بیرونی است؟ همچنین قرار نیست به این پرسش فلسفی کهنه پاسخ‌ دهیم که زمان چیست؟ آیا حرکت و صیرورت است و یا نوعی برداشت ذهنی است؟

 

زمان هر چه که باشد و در هر کجا که ریشه داشته باشد، در نهایت چنین کارکردی دارد: فهم ما از زندگی و امور را تعیین می‌کند. به ما می‌گوید که از کجا آمده‌ایم و به سوی چه مقصدی رهسپاریم. احساس ما نسبت به گذشته را شکل می‌دهد و با احساس و درکی از آینده، کنش‌ها و افکار ما در زمان حال را معین می‌کند. ادیان همواره از تفسیر زمان برای ساختن فرهنگ و تمدن بهره گرفته‌اند. مثلاً روزهای هفته را تعیین کرده‌اند و یک روز از این هفت روز را مقدس شمرده‌اند. عهدعتیق چنین نقل می‌کند که خدا در شش روز جهان را آفرید و در روز هفتم استراحت کرد. ساختار هفته و یک روز تعطیل مقدسش، برای کلیمی‌ها تجلی خدا در تاریخ و زمان‌ است. کلیمی‌ها نیز شش روز کار می‌کنند و شنبه را استراحت می‌کنند.

 

ادیان همچنین از روزهای هفته نیز فراتر می‌روند. آن‌ها گاهی یک ماه را مقدس می‌کنند. مثلاً ماه رمضان در دین اسلام مقدس است. ماه رمضان بخشی از زمان سالیانه است که گویی با دیگر زمان‌ها تفاوت می‌کند و مقدس است. زندگی در «زمان» رمضان، با زندگی عرفی در باقی روزها تفاوت دارد. دین اسلام با معنابخشی و حس‌بخشی خاصی به بخشی از زمان، زندگی روزمره را در آن‌ زمان متفاوت می‌کند. رمضان در واقع نوعی جدا شدن از زمان و مکان عادی، روزمره و عرفی است. با این نگاه می‌توان تعریف امیل دورکیم -جامعه‌شناس فرانسوی- از دین را که می‌گوید: «دین عبارت است از دستگاهی همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی..» به نحو دیگری قرائت کرد: «دین عبارت است از دستگاهی از باورها و اعمال مربوط به زمان و مکان لاهوتی..»

 

در هر صورت، به یک معنا فرهنگ‌ها و تمدن‌ها از جزء «زمانی» و جزء «مکانی» تشکیل شده‌اند. فرهنگ در عام‌ترین و شایع‌ترین تعریفش – یعنی همان آداب، ارزش‌ها و هنجارها- یا به تعبیری در همان معنای کلی‌ش -یعنی «روح» جامعه و افراد جامعه- از دو جزء زمان و مکان ساختار یافته است. البته این امر به معنای تقلیل فرهنگ و یا تمدن به این دو جزء نیست. اما این دو عنصر حائز نقشی اساسی در تکوین فرهنگ‌ها و تمدن‌ها هستند.

 

افراد متعلق به یک فرهنگ یا تمدن خاص، گاهی درکی از تمام زمان‌های سه‌گانه دارند و گاه یک یا تعدادی از آن‌ها را اساساً نمی‌فهمند. افراد فرهنگ‌های متفاوت همچنین می‌توانند احساس و درک بسیار متفاوتی نسبت به هر یک زمان‌های سه‌گانه داشته باشند. 


به طور مثال تمدن مدرن غرب با درک خاصی از زمان و ساختار سه‌گانه‌ی آن شکل گرفت. این درک در آثار فیلسوفان مدرن نظم و نسقی فلسفی-مفهومی پیدا کرد. این نگاه خاص به گذشته، حال و آینده چپ و راست نمی‌شناسد. کانت -فیلسوف آلمانی- در مقاله‌ی «روشنگری چیست؟» درک خاصی از آینده را توصیف می‌کند. آینده‌‌ی روشنی که در آن انسان از صغارتی که «خود بر خویش تحمل کرده است» رها می‌شود. آینده‌ای که در نهایت تحقق پیدا خواهد کرد؛ چرا که «اگر اکنون بپرسند که آیا ما در حال حاضر در عصری روشن‌اندیش زندگی می‌کنیم؟ پاسخ آن این است: نه اما در عصر روشنگری به سر می‌بریم.» زمانِ کانت از طی شدن «گذشته‌ای» سیاه حکایت می‌کند که با آمدن «اکنون» در حال فروپاشی است و «آینده‌ای» فرا خواهد رسید که به آن «گذشته» پایان می‌دهد. چنین فهمی از دوران مدرن و آینده‌ی آن حتی در آثار متفکری انتقادی همچون مارکس نیز جلوه‌گر می‌شود. او به همراه انگلس در «مانیفست کمونیست»، «حال» و «گذشته‌ای» آکنده از تخاصم طبقاتی را توصیف می‌کنند که در نهایت به آینده‌ای روشن و بدون تخاصم طبقاتی ختم خواهد شد.

 

چنین توصیفاتی از زمانی خطی که از گذشته آغاز شده و به سوی آینده‌ پیش می‌رود در آثار بسیاری از فیلسوفان تمدن غرب مدرن دیده می‌شود. ویکو، هگل، کنت و.. همگی به نحوی در این ایده از زمان شریکند و مگر کارکرد تمام پروژه‌ی فلسفه‌ی تاریخ در جهان غرب چیزی جز معنابخشی به زمان است؟ زمانی که به نحوی تدریجی از ملکوت خداوند تهی می‌شود و قرار است که معنایی به غیر از معنای مسیحی پیدا کند.

ادامه دارد…

 

پایان./



پوستر همایش

© کلیه حقوق این وب سایت محفوظ می باشد .