یادداشت؛ صحبت از آینده در همه‌گیریِ «بی‌آیندگی»؛ در وضعیت مه‌آلود می‌توان راه را پیدا کرد؟


ارسال شده در تاریخ :
یادداشت؛ صحبت از آینده در همه‌گیریِ «بی‌آیندگی»؛ در وضعیت مه‌آلود می‌توان راه را پیدا کرد؟

به قلم محمدحسین قدمی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد فرهنگ و ارتباطات


در وضعیتی که دولت کارکردهای تاریخی پیشین خود را از دست داده است، بازار تحت تاثیر تحریم هرروز متلاطم‌تر می‌شود و فرهنگ «دیگری‌های تعمیم‌یافته» خود را از دست می‌دهد، گفتگو درباره‌ی آینده و حتی تفکر درباره‌ی آن غیرعقلانی و غیراخلاقی نمودار می‌شود.

 

با این وجود، «حال» و وضعیت کنونی همواره آمیخته، پیچیده و چندلایه است. لذا می‌توان از زاویه‌ی دیگری به تحلیل «اکنون» پرداخت. از همین منظرگاه نسبت به اکنون است که اندیشه و صحبت از آینده به شکلی ضروری پدیدار می‌شود. این منظرگاه به ما می‌گوید: مگر در غیر از چنین وضعیتی است که پرسش از آینده ممکن می‌شود؟

 

با نگاه توین‌بی، حرکت تاریخی تمدن‌ها آنجایی ممکن می‌شود که نیروهای عینیِ بیرونی (چالش‌های تمدنی) به حدی متعادل به سوژه وارد شوند. این نیروها نه باید آنقدر جبری باشند که سوژه امکان هر تغییری را منتفی بداند و نه آنقدر سست که اساساً احتیاجی به تغییر نباشد.

 

از خوانش بن‌نبی نسبت به ایده‌ی توین‌بی می‌توان دریافت که «حرکت»، «آیندگی» و «فعلیت» در میانه‌ی خوف و رجا ممکن می‌شود. پس ضرورت حرکت تاریخی به سوی آینده و اندیشه درباره‌ی آن چنین است: وضعیت هولناک است، اما نه آنقدر! مبهم است، پس باید پیش رفت! مه‌آلود است، پس باید راه را پیدا کرد!

 

اما این راه در کجا یافته و ساخته می‌شود؟ به عبارتی دیگر، چگونه می‌توان به آینده در وضعیت فعلی دست یافت و درباره‌ی آن اندیشید تا به آن تحقق بخشید؟  چگونه می‌توان راه را یافت و سپس آن را ساخت؟ به چه نحو می‌توان آن چه که به چنگ نیامده‌ است را به مدد اندیشه به چنگ آورد و آن را محقق کرد؟ به آن چه که اتفاق نیفتاده است، چگونه می‌توان اتفاق بخشید؟

 

«حال» واقعیت است و هر گریزی به «آینده» متضمن رها شدن و فراتر رفتن از واقعیت می‌باشد. ما در حال زیست می‌کنیم و نمی‌توانیم از آن فراتر برویم. پس آن چه که می‌تواند در عین بودن و زیستن در حال از آن فراتر برود - نه به نحوی که به شکلی بنیانی از واقعیت منفک گردد- می‌تواند به آینده دست یازد. ارسطو به ما اینگونه آموخته است: که بهتر و بیشتر از هنر می‌تواند در میانه‌ی حال و آینده، واقعیت و رویا -به تعبیر او صورت و ماده- پرسه زند؟  که بهتر از هنر می‌تواند بی آن‌ که به وادی توهم درافتد، آینده، فعلیت و غایت را تخیل کند تا راه برای تحقق آن باز شود؟ هنر در حقیقی‌ترین معنای خودْ نوعی ذهن‌ورزی فارغ از واقعیت نیست. هنر به تعبیر یونانیان «تخنه» و «پوئسیس» است- به معنای ساختن.

 

هنر حقیقی مبشّر آینده است. این هنر نه «دیری به مغاک می‌نگرد تا مغاک نیز به او بنگرد»  و نه دلخوش به «اکنون» است. از واقعیت بر می‌اید -که توهم نباشد- اما به آن رضا نداده است و به مقام تخیلِ «فراواقع» رسیده است. هنر حقیقی ریشه در «فیزیک» دارد اما به «متافیزیک» می‌اندیشد. هنرِ دلخوش به واقع - چه امور را هولناک ببیند و چه زیبا- تقلیدِ تقلید است و چه بهتر که افلاطون بی‌رحمانه در فلسفه‌ی خود به آن بتازد.  این هنر راستین بود که در سده‌ی شانزدهم میلادی انقلاب در ایماژها را در غرب میسر کرد و پس از آن بود که انقلاب در الهیات، علم و فلسفه فرا رسید.

 

اما این «هنر، «ایده»، «آینده» و «غایت» که باید درباره‌ی آن در چنین موقعیتی اندیشید، خود چه ویژگی‌هایی دارد؟ این هنر که از «واقعیت»، «اکنون» و این «جا» بر می‌خیزد، به ناچار در میانه‌ی جنگ به دست می‌آید. چرا که «واقعیت» -حداقل واقعیت کنونی- جنگ است. خانه‌ی این هنر در «دامنه‌های کوه آتشفشان» بنا می‌شود نه بعد از «فراغت». اگر آینده در معرض جنگ شناختی است، پس باید جنگید که «هر جنگ دراز که شخص در آن با قدرتی آشکار نجنگیده باشد، آدمی را چه زهرناک و حیله‌گر و فرومایه می‌کند».  

 

«واقع» و «اکنون» خاصه‌ی عینی دیگری نیز دارد. «اکنون» بیش از هر زمان دیجیتال شده است. در اکنونِ دیجیتال، هنرورزی در رسانه‌های دیجیتال صورت می‌گیرد و به بیانی رادیکال‌تر، رسانه‌ی دیجیتال، هنر است. پس باید میان واقع و آینده سیر کند و مبشر «فعلیت» باشد. لذاست که آینده در جنگی در عرصه‌ی دیجیتال ساخته و پرداخته می‌شود.

 

اما بزرگترین مانع که اکنون بر سر راه آینده قرار گرفته است چیست؟ دولتِ بی‌آینده! دولتِ رتق و فتق کننده‌ی صرفِ امور روزمره، دولت بی‌هنر و بی‌آینده است. واقعیت دولتِ واقعی را در خود مضمحل خواهد کرد. برای روبرو شدن با واقع باید چیزی از جنس آینده بود. پس باید درباره‌ی آینده اندیشید.

 

پایان./



پوستر همایش

© کلیه حقوق این وب سایت محفوظ می باشد .